تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
Nasle man

از خاصی مثله من در یک جریان دیگه ای هستن ، وابسته به یک ترقه ی دیگه ای هستن ، واز نسل دیگه ای هستن ، و از اصل دیگه ای ، با فرهنگ دیگه ای،  افکار و اندیشه های دیگه ای ، نهضت هاو جریان های فکری و اجتماعی دیگری و از دنیای دیگری

 

 

یه گوشیه از این شهر یه سری آدم هست

آدمایی مثه من

خسته از لحظه هایی مثه غم

خسته از فردا و شکل دیروز

خسته از آدما و زندگی خشک و بی روح

من از یه نسله دیگم

صدای گلوله ها تو گوشم  ، واسم لالایی خوندن

تو شیکم ننم صدای جیغ و داد ، زیاد شنیدم با صدای بمب و موشک

تو بیست و چند سال عمرم آدما رو کنار هم ندیدم

یا جلوی هم بودن ، یا روی هم

اونا همش در حاله جنگ بودن

حتی وقته خواب توی شب روی تخت

تو بیست و چند سال عمرم ، بیست و چند بار مردم

بیست و چند بار حقمو خوردن

زندگیمو بر عکس کشیدن

تا منم مثه اونا اونو برعکس ببینم

من وقتی مرد شدم

که پره درد شدم

ظاهره آدما خوب و همه تو زرد شدن

تا اینکه خواستم این اتفاقو درک کنم

از توی آدمای اجتماع هم طرد شدم

این خیلی سخته این خیلی تلخه

که آدمای دورت نمی فهمن این چیه حرفت

این اتفاقا میشن عقده تویه قلبت

یه مشت اعتقاده چرت و پرت میره تو مغزت

تا یکم حرف زدم گفت بگو معذرت

می خوام . این زندگی یه خوابه . تلخه نه ؟

کسی ازم نمی پرسه چیه درده من ؟

دردم اینه که پرده رفت کنار از پنجرم

پس دیدم همه چیو داد زدن با هنجرم

بعدش بین من و خودم شروع شد جنگه نرم

این باعث شد که از دست مردمم در برم

پس نگو برگرد پس نگو برگرد ...

 

اگر در سخن من ،در انتقاد هایی که من میکنم تلخی ای وجود داره ، این تلخی را بر من ببخشید ، اگر معتقید و مبینید که دراِش حقیقت داره ...